جدول جو
جدول جو

معنی پناه جویی - جستجوی لغت در جدول جو

پناه جویی
التجا، بست نشینی، پناهندگی، تحصن، تظلم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کناره جویی
تصویر کناره جویی
کناره گیری، دوری جستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پناه جای
تصویر پناه جای
پناهگاه، جایی که به آن پناه ببرند، جای امن که از ترس دشمن در آنجا پناهنده شوند، پناه جای
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ رَ / رِ)
اعتزال. دوری کردن. انزوا گزیدن
لغت نامه دهخدا
(گُ)
از بین بردن گناه. پاک کردن گناه:
چون بحر کنم گناه شویی
اما نه ز روی تلخ گویی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
پناه گاه. جای استوار. ملجاء. مأمن. ملاذ. ملوذه. حرز. شنصیر. مناص. مجعم. وزر. محجاء. ضبع. ملحص. سحن. ملاز. مثمل. مفازه. ملحج. لجاء. ملیز. معقل. مفزع. مفزعه. مأوی. مأواه. عوذ. عواذ. عیاذ. معاذ. معکد. معتصر. وعل. وغل. قلعه، پناه جای بر کوه که ازدشمن نگاهدارد. (منتهی الارب) ، بست
لغت نامه دهخدا
تصویری از کناره جویی
تصویر کناره جویی
دوری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
عمل پاک کردن گناه: چون بحر کنم گناه شویی اما نه ز روی تلخ گویی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پناه جای
تصویر پناه جای
جای استوار، پناهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نان جویی
تصویر نان جویی
طلب نان، طلب رزق روزی طلبی، گدایی، دنیاطلبی
فرهنگ لغت هوشیار
طلب نام شهرت طلبی: نامجویی دولت آزموده دهمی بی شک ترا نامجویی راچودولت نیست هیچ آموزگار. (مسعودسعدلغ)، منصب جوییجاه طلبی، شجاعتدلاوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کناره جویی
تصویر کناره جویی
گوشه نشینی، از کار دست کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پناه جو
تصویر پناه جو
آن که خواستار پناهندگی به یک کشور بیگانه است
فرهنگ فارسی معین
اجتناب، احتراز، اعتزال، دوری، دوری گزینی، کناره گیری، گوشه گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد